«تاریخ غیرت» رمانی با مضمون تاریخی-عاشقانه است که «آقاشیخ موسینثری» آن را در سال1274 هجری شمسی، یعنی زمانی که تنها هفده سال داشته، طی یک سال نوشته است. نثری در اوایل انتشار روزنامهی (اتحاد) به انتشار این رمان علاقه مند بود و در شماره هایی از روزنامه نیز، انتشار این کتاب را اینگونه اعلام کرد: «کتاب تاریخ غیرت رمانی است تاریخی، سیاسی، اخلاقی. اوّلکتابی است که به طرز رمان های مؤلفین اروپا به زبان فارسی انشاء و تألیف شده و در ضمن حکایت عاشق و معشوقی، یکی از تواریخ مهمّهی همدان را در کمال شیرینی شرح میدهد. مؤلف آن، مدیر جریدهی اتّحاد است و تقریبا 220 صفحه ربعی میشود.»
«نثری همدانی» از تحصیلکرده های حوزوی بود؛ ادیب، نویسنده و روزنامهنگاری که مدتی رئیس ادارهی فرهنگ همدان، کرمانشاه، کردستان و قزوین را به عهده داشت. وی تألیفات زیادی از خود به جا گذاشت که مشهورترین رمان او «عشق و سلطنت» است که طرفداران بسیاری دارد و ناشرهای مختلفی آن را منتشر کردند.
این نویسندهی چیره دست اهل شهرستان کبودراهنگِ همدان بود؛ سال ۱۲۶۰ به دنیا آمد و در ۱۳۳۲ دیده از جهان فرو بست.
در ادامه مشروح این گفت و گو را می خوانید:
- ما ایرانی ها عادتمان شده کسی از خارجِ ایران آثار هنری مان را کشف کند. انگار تا آنها از اثری تعریف نکنند، متوجّه ارزش آن نمی شویم. آقای آشیخ موسی نثری رمان «تاریخ غیرت» را 120 سال پیش نوشته است. در این کار وجهی از اهمیّت دادن به تاریخ و فرهنگ وجود دارد. زمان روایت در دوران صفویّه می گذرد که پیش از این، تجربه ی خواندن اش را در آثار ایرانی به این شکل نداشته ایم، زیرا این دوره بیشتر در آثار ترجمه به تصویر کشیده شده است.
یوسفعلی میرشکّاک: خیلیها رمان تاریخی نوشته اند، امّا نکتهی مهم دربارهی این اثر این است که اوّلاً، این بزرگوار اوّلین کسی است که اقدام میکند به نوشتن رمان تاریخی در ایران. ثانیاً، در این کتاب منطقهی خاصّی بهتصویر کشیده شدهاست. ثالثاً، زبان ویژه ای دارد. رابعاً، اوّلین کسی است که دارد رمان به شیوهی اروپایی مینویسد و نحوهی برخوردش با وقایع، علاوه بر اینکه مدرن است، کلاسیک هم هست؛ برای مثال عاشق و معشوق های این کتاب بهواسطه ی اشعار شاعران بزرگ کلاسیک فارسی مانند سعدی دیالوگ میکنند؛ انگار بهشیوهی فردوسی و سایر قدما پردهپوشی شده تا وارد جزئیّات نشود.
از طرف دیگر، نویسنده تلاش کرده بهشیوهی شخصیّتپردازی قهرمانان در آثار ادبی کلاسیک اروپایی، قهرمانانش را بهسرعت به کشتن ندهد. به همین دلیل، آنها را در مخمصه میاندازد ولی هربار آنها را نجات میدهد؛ در واقع نثری مفهوم گره افکنی را متوجّه شده است، در حالیکه خیلی از نویسندگان بزرگ مدرن ما هنوز این مفهوم را بهدرستی درک نکرده اند؛ چه گره افکنی کلاسیک، چه گره افکنی مدرن، طوریکه برای مخاطب تعلیق ایجاد کنند و با حفظ روابط علّت و معلولی پیرنگ، قهرمان را هم نجات دهند.
یکی از نکات جالب دیگر این کتاب، زبانِ فارسی همدانی آن است که خیلی قرص و قائم، واضح و رسا مطرح شدهاست. برای مثال جایی نوشته: «بفرمایید زیرقلیانی میل کنید.» زیرقلیانی، یک وعدهی غذاییِ سبک بوده که قبل از کشیدن قلیان میخوردند. یا جایی میگوید: «محمود برخاسته با سلیم بیگ دست به گردن شده و معانقهی مفصّلی راهانداختند.» یا این دیالوگ: «سلیم، پیش از آنکه با من دماغ چاقی بکنی...» که اصطلاحی برای احوال پرسی بوده و هنوز هم بهکار می رود. جایی از کتاب آمده: «سردار احمد خان، خیلی کاره و باکفایت است.» (کاره بهمعنای حرفهای)
مثالهای زیادی در کتاب موجود است. برای من جالب بود که نثری با تکیه بر زبان فارسی همدانی خودش توانسته با این قدرت وارد کار نویسندگی شود. هیچ کجای این کتاب نمی بینیم که در زمینه ی نثر، رشتهی کار از دست نویسنده دربرود. وی در عین ایجاز، حقّ مطلب را ادا میکند؛ حال آنکه حتّی نویسندگان بزرگی مانند احمد محمود و محمود دولتآبادی، هرگاه رشتهی سخن از دستشان درمیرود، شروع میکنند به قلم فرسایی بیهوده و تصویرسازی از طبیعت. به نظر من می شود مشکلات این رمان، هنوز مشکلات ادبیات داستانی ما هستند، ولی نقاط قوّتش مانند نثر هنوز آنطور که باید و شاید دیده نمی شود.
نکتهی مهمّ دیگر در این اثر، توجّه نویسنده به تاریخ سرزمین خودش است و پرورش دادن و تأکید بر روحیّهی ستیهندگی قومی که در برابر بیگانه مقاومت میکند؛ در حالیکه حکومت ملّت خود را رها کرده که عثمانی ها هر بلایی می خواهند سر مردم بیاورند. جامعه ی روشنفکری ما همهی الگوهایش را از غرب میگیرد؛ لذا بعد از صادق هدایت (به جز دو سه استثناء) قوم ایرانی در آثار داستانی نویسندگان روشنفکر تحقیر شدهاست. هدایت که قوم ایرانی را مشتی مفتخور، فاسد و نادان میداند و این خلاف شیوهی ادبیات اروپاست؛ در ادبیات اروپا بد بودن شخصیّت را به پای بد بودنِ کلّ قوم نمیگذارند. در کتاب «تاریخ غیرت» هم شخصیت منفی وجود دارد مثلاً شخصیّتی که جاسوس عثمانی هاست، ولی بر تعالی مردم ایران و قوم ایرانی در جای جای کتاب تأکید شدهاست.
شیوهی استقرایی جماعت روشنفکر ما باعث شده خیلی از جوان های ما خود را بیهویّت و جدا شده از تاریخ غنی خود بدانند. این تعمیم دادن مسائل و مشکلات فردی به جمع، عارضه ای است که توسط روشنفکران ما به ادبیات، جامعه و فرهنگ ما تسری داده شده است. نثری درست روبه روی این جریان ایستاده و از این حیص «تاریخ غیرت» می تواند یکی از بهترین الگوها برای مقابله با این مشکل باشد. برخورد نثری با یک واقعهی تاریخی و نگارش آن در قالب داستان برخوردی درست و امیدوارانه است. کسی که بدیها و پلشتی ها را آگراندیسمان میکند، هنرمند نیست. ویکتور هوگو در سیاه ترین روزگار تاریخ فرانسه، دزد را به تعالی میبرد (ژانوالژان در بینوایان) بازرس ژاور در هیبت مرد قانون، زمانیکه این تغییر را می بیند، خودش را از بین میبرد. چرا ما با وجود غربی شدن الگوهایمان در ادبیات، بهمعنای درست از آنها استفاده نمی کنیم؟
کنش پذیری و انفعال نفسانی روشنفکر ما، بهجای دیدن خوبیها، بدیها را میبیند و بهجای اینکه خوبی ها و بد یها را در کنار یکدیگر ببیند، فکر میکند هنر این است که بدی ها را عام و فراگیر نشان بدهد. بههمینخاطر، روشنفکران ما در قرن اخیر به اندازهی بال مگس روی جامعهی ایرانی اثر نگذاشته اند؛ گواه این سخن این است که از مشروطه تا انقلاب 57، همهی تریبون ها و میدان ها در اختیار جامعهی روشنفکر بود ولی آخوند ها بازی را میبرند؛ چون با مردم در ارتباط بودند. در این دوران، روشنفکر نتوانست روی مردم تأثیر بگذارد، چون ضعف و نقصان مردم را به تمام وجود آن ها تسرّی میداد.
کاری که نثری با رمان کرده، کاری است که رئیسعلی دلواری در مبارزه با استعمار انگلستان انجام دادهاست. این نویسنده امّا دست تنها و با قلمش این کار را انجام میدهد. حکومت قاجار هم با انگلستان ساخت و پاخت کرده و اهمیّتی به مردم نمی دهد؛ مثل حکومت مرکزی کتاب «تاریخ غیرت» که با عثمانی ها به توافق رسیده و کاری به مشکلات مردم در سایه ی این استعمار ندارد.
دیالوگ های این کتاب بسیار دقیق و پیش برنده هستند؛ با توجّه به زمان نگارش این کتاب، نویسنده خیلی از زمان خودش جلوتر است. توصیفات بهاندازه و بهجا هستند؛ نه آنقدر زیاد هستند که حوصلهی مخاطب را سر ببرند و رشتهی روایت از دست شان در برود، نه آن قدر مختصرند که تصویری گویا و زنده به مخاطب ندهند. حشو و اضافه در آن وجود ندارد.
- دکتر اذکایی در مقالهای، همدانیها را یکی از پیشروان نثر فارسی میداند با شواهد خیلی جدی و قابل تأمل. بهخصوص مترجمان همدانی نثر بسیار تأثیرگذاری دارند؛ مثل فاضل همدانی که ترجمهاش از تورات بسیار خواندنی و جذّاب است. شیخ موسی تاریخ غیرت را این کتاب حدود 25 سال قبل از جمالزاده نوشته است. در چنین زمانی، علاوه بر نثر، با وجود آن که بسیار مدرن با داستان برخورد کرده، بسیاری از ویژگی های داستان ایرانی را حفظ کرده است...
میرشکّاک: بله. درست است. معشوقی که در این کتاب وجود دارد، کاملاً مطابق است با تعاریف زمانهی خودش: عفیف، دلسوز و دل سپرده. دلدادگی زن ایرانی، چیزی نیست که از غرب وارد شود. یکی دیگر از هنرهای این نویسنده پیچشهایی است که در روایت ایجاد کرده و به جای مستقیم گویی، تعلیق ایجاد می کند. او این کار را با گذاشتن موانعی سر راه قهرمان داستان بهخوبی انجام داده و گرهگشایی را هم به همان خوبی به انجام می رساند.
- جایی در رمان، راوی خطاب به یک روحانی میگوید: «تو که به این خوبی روایت میکنی، رمان بنویس.» بعد هم دربارهی مفهوم (رمان) توضیحاتی به او میدهد و میگوید: «وقت آن رسیده که ما قصّهی (حسین کرد شبستری) را کنار بگذاریم و در چنین قالبی داستان بنویسیم.»
میرشکّاک: دقّت علمی نویسنده در روایت جزئیّات قابل توجّه است؛ مثلاً وقتی دربارهی شیوهی ساختن باروت سخن می گوید، ضمن بیان دقیق اجزای سازنده اش، می نویسد: «تناسب اجزای باروتی که به این عیار ساخته شوند، بهقدری است که اگر در لولهی تفنگ یا توپ، در معرض 300 درجهی سانتیگراد حرارت قرار گیرد، هم چنان بهصورت جرمی مرکّب باقی مانده و از نشانه خارج نمیشوند».
تنها مشکلی که با این رمان داشتم، استفادهی بیش از حد از شعر بود؛ که به نظرم چارهی دیگری نداشته، چون مثلاً اگر می خواسته صحبت های عاشقانه ی میان شخصیّتهای زن و مرد را به نثر بنویسد، داد و هوار مخاطبان بلند میشده که چرا اسلام را به باد میدهی؟ ولی چون زبان شعر، اجمالی است، کسی نمیتوانسته به او خرده بگیرد که چرا شعر سعدی را از زبان شخصیّت بیان کردی؟ بههرحال، نویسنده هم شعر کلاسیک را خوب می شناخته، هم زبان روزگار خودش را و به درستی و به جا از شعر در روایتش استفاده کردهاست.
- رویکرد نویسنده خیلی جالب است؛ بهعنوان یک مسلمان ایرانی رمان نوشتهاست.
میرشکّاک: فکر میکنم شیخ موسی نثری، رئیسعلی دلواری است در عالم ادبیّات. البتّه احتمال زیاد میدهم که در آن زمان این اثر توسّط افرادی مانند سیروس بهمن و حسین مسرور مورد پیروی قرار گرفته باشد. نمی دانم اثر دیگری هم داشته یا خیر.
- بله. رمان «عشق سلطنت» را بعد از به قدرت رسیدن رضاخان نوشته است. داستان آن در ایران باستان و در زمان کورش میگذرد. شیخ البته یک مجموعهی سهجلدی (شرح مثنوی) هم دارد که اصلش شش جلدی بوده، ولی در سه مجلّد منتشر شدهاست.
میرشکّاک: در بخشی از کتاب، یک زن به شیوهی کولیها لباس میپوشد و بهعنوان دعانویس و غیب گو وارد قلعه میشود تا به نوعی جاسوسی کند از حال و روز زندانیان. اگر نویسندهی این کتاب میخواست به تقلید از غربیها جاسوسی وارد قلعه کند، داستان از روایت زمانهی خودش فاصله میگرفت. چهطور این نویسنده که زمان نگارش این رمان کمتر از 20 سال سن داشته، چنین نبوغی از خودش نشان دادهاست؟
- البتّه پیش از این کتاب، سفرنامههای باارزشی در زبان فارسی منتشر شده؛ مثل «سفرنامهی ناصرخسرو» در قرن ششم.
میرشکّاک: نمیتوانیم سفرنامه را با رمان مقایسه کنیم. بحث تخیّل در این رمان خیلی مهم است. نویسنده تاریخ را در این روایت، تخیّل کرده و یک رمان تاریخی خوب نوشته است. چیزی که باعثِ داشتنِ حافظهی تاریخی در یک قوم میشود، ادبیات است؛ کاری که بزرگان غرب هم انجام داده اند: مثلاً گوستاو فلوبر در «سالامبو» جنگها و زوال قوم کارتاژ را بهموازات یک داستان عاشقانه روایت میکند یا مانند نگاه ویکتور هوگو به انقلاب فرانسه در «بینوایان»